♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥
بسیاری از ما عنوان ملکه و خانواده سلطنتی در بریتانیا را فقط لقبی نمادین میدانیم و قدرت سیاسی را تماما در اختیار پارلمان و نخست وزیر فرض میکنیم. هرچند که این گفته درباره قدرت سیاسی کم و بیش درست است، اما ملکه و خاندانش صاحب قدرت، ثروت و متعلقاتی بیشمار و البته عجیبی هستند که طی سالیان دراز روی هم انباشته شدهاند.
حتما دارید به تاجهایی با جواهرات نایاب و کیفهایی از برندهای لوکس فکر میکنید. اگر اینطور است بعد از خواندن این مقاله حتما نظرتان راجع به ملکه و تمام آنچه صاحبش است تغییری اساسی خواهد کرد. چرا که بهزودی متوجه خواهید شد تمام دلفینهای موجود در آبهای بریتانیا و یا قوهایی که روی رودخانه تایمز شناور هستند، جزء اموال چه کسی به حساب میآید. تعدادی از باارزشترین و عجیبترینِ این داراییها را باهم مرور میکنیم.
بستر تمام آبهای بریتانیا
درست همانطور که ملکه الیزابت دوم صاحب تمام سواحل بریتانیا بهحساب میآید، بستر تمام دریاها و اقیانوسهای بریتانیا هم بخشی از متعلقات اوست. این امتیاز در سال ۱۰۶۶ میلادی در اختیار او قرار گرفت و جالب است بدانید طبق قانون، آب این دریاها و تمام منابعی که در بستر این آبها جای دارد از آنِ اوست. برای این بخش از داراییهای ملکه الیزابت دوم، ارزش تقریبی بیش از ۱۰۰ میلیارد دلاری در نظر گرفته میشود.
۱۵۰ هزار اثر هنری
درحقیقت جمعآوری آثار هنری در پادشاهی بریتانیا را شاه چارلز اول در قرن ۱۷ میلادی آغاز کرد و از آن زمان تا به امروز بیش از ۱۵۰ هزار اثر هنریِ برجسته، جزئی از اموال ملکه الیزابت به حساب میآید. ارزش این کلکسیون هنری بیش از ۱۰ میلیارد دلار برآورد میشود و آثاری ارزشمند از رافائل، لئوناردو داوینچی، پیتر پائول روبنس و رامبرانت را در خود جای داده است.
۶ اقامتگاه سلطنتی
هرچند که به دلیل ارزش تاریخی، ارزشگذاری این قصرها غیر ممکن است، اما برای این ۶ اقامتگاه ملکه ارزشی معادل ۱۸ میلیارد دلار در نظر گرفته میشود. در بین این ۶ اقامتگاه نام قصر باکینگهام (مرکز فرماندهی خانواده سلطنتی) و قلعه بالمورال (محبوبترین اقامتگاه ملکه) به چشم میخورد. این قصرها و قلعهها از قرن ۱۷ میلادی در تملک نفر اول خاندان سلطنتی قرار دارد.
۳ مرکز خرید
بله درست خواندید. ۳ مرکز خرید با مجموع مساحتی بیش از ۶۵۰ هزار متر مربع و ارزشی برابر ۲ میلیارد دلار در تملک ملکه الیزابت دوم قرار دارد. بر اساس گزارشهای مشاوران اقتصادی خانواده سلطنتی، تنها در سال گذشته بیش از ۱۰۰ میلیون مشتری از این مراکز خرید، دیدن کردهاند.
تمام قوهای رودخانه تایمز
حق مالکیت تمام قوهای رودخانه تایمز به قرن ۱۵ میلادی بازمیگردد. در قرنهای گذشته و در اوج قدرت این پادشاهی در دنیا، این پرنده نمادی از شکوه و رونق بریتانیا بود. جالب است بدانید تعداد این قوها هر سال از طرف مشاوران ملکه شمارش میشود و امروزه احتمالا چیزی در حدود ۴۴۰ قو روی این رودخانه زندگی میکنند. ارزش این دارایی عجیب ملکه، حدود ۱۳۰ هزار دلار تخمین زده میشود.
تاجی با ۱۳۳۳ الماس
این تاج در سال ۱۸۲۰ توسط رودنل و بریج برای جرج چهارم ساخته شد و از زمان ملکه ویکتوریا به جمع جواهرات محبوب سلطنتی وارد شد. این تاج که در ابتدا با قیمت ۸۲۰۰ دلار ساخته شد امروز در حدود ۷۰۰ هزار دلار میارزد و از گرانترین جواهرات ملکه محسوب میشود. زمانی که ملکه الیزابت این تاج الماس را استفاده نمیکند، در کاخ باکینگهام جلوی دید بازدیدکنندگان قرار میگیرد.
یک تیم از اسبهای مسابقه
نباید تصور کنید این باشگاه یکی از داراییهای بیشمار ملکه است که او حتی از وجود آن خبر ندارد. الیزابت علاقه زیادی به مسابقات اسبدوانی دارد و بر اساس آمار او توانسته ۴۵۱ پیروزی در این مسابقات کسب کند. این تیم اسبدوانی در حال حاضر شامل ۳۰ اسب میباشد و ارزش آن حدود ۹ میلیون دلار تخمین زده میشود.
برج لندن
برج لندن، یکی از معروفترین نمادهای این شهر در دنیا، در تملک آن کسی است که تاج را بر سر دارد. این برج در سال ۱۰۷۸ ساخته شد، اما در قرنهای ۱۷ و ۱۸ و در زمانی که زندان به حساب میآمد، به نماد لندن تبدیل شد. این برج که زمانی زندان ملکه الیزابت اول پیش از تاجگذاری به حساب میآمد امروزه از محبوبترین مقاصد جهانگردان در شهر لندن شناخته میشود. ارزش این دارایی ملکه الیزابت دوم، ۵۶ میلیارد دلار برآورد میشود.
خیابان ریجنت در لندن
خیابان ریجنت باتوجه به بناهای تاریخی و مراکز خریدش از خیابانهای گران لندن به حساب میآید، اما ملکه هیچ نگرانی راجع به این موضوع ندارد. تمام خیابان ریجنت مدتها است که جزئی از دارایی ملکه الیزلبت دوم محسوب میشود. ارزش تخمینی این خیابان، در حدود ۲ میلیارد دلار است.
۵۰ هزار هکتار در شمال شرق اسکاتلند و
۲۰ هزار هکتار در نورفالک
اقامتگاه محبوب ملکه، قصر بالمورال در میان ۵۰ هزار هکتار از زمینهای ملکه واقع شده است. این ایالت وسیع در ابردینشایر اسکاتلند واقع است و ۱۴۰ میلیون دلار قیمتگذاری میشود.
ایالت سندریگهام با وسعت ۲۰ هزار هکتار و ارزش تقریبی ۶۵ میلیون دلاری واقع در نورفالک از سال ۱۸۶۲ بخشی از متعلقات شخص اول خاندان سلطنتی بریتانیا به حساب میآید.
یک کلونی خفاش
از بین تمام چیزهایی که در تملک ملکه الیزابت قرار دارد، یکی از محبوبترینها از نظر خودش این کلونی خفاش است. این خفاشها چندین سال پیش وارد یکی از سالنهای اصلی امارت بالمورال شدند و به خاطر علاقه ملکه به آنها حالا آن سالن، خانه محبوب این خفاشها شده است. ارزش مادی این دارایی مشخص نیست، اما به نظر میرسد از ارزشی معنوی و احساسی نزد ملکه برخوردار است.
۶.۶ میلیارد هکتار زمین در سراسر کره زمین
اگر هیچوقت از خودتان پرسیدهاید بیشترین سهم از کره زمین در اختیار کدام انسان است پاسخ ملکه بریتانیا میباشد. برای تصور راحتتر بزرگی این عدد توجه داشته باشید نفر دوم پادشاه عربستان سعودی با تنها ۰.۶ میلیارد هکتار زمین است. اگر هنوز تعجب نکردهاید باید عرض کنم این مساحت برابر با یک ششم کره زمین است و ارزشی در حدود ۸۸ میلیارد دلار دارد.
کلکسیون تخمهای جواهرکاری شده
میل به جمعآوری اشیای مختلف در بسیاری از ما وجود دارد هرچند تنها تعداد کمی از ما توانایی مالی داشتن کلکسیونی اینچنینی را داریم. جالب است بدانید بعضی از این تخمهای فابرژی در حراجیها تا ۳۳ میلیون دلار فروخته شدهاند هرچند که ملکه انگلیس احتیاجی به فروش آنها ندارد. این کلکسیون سلطنتی شامل ۶۰۰ قطعه تخم جواهرکاری شده است و ارزشی در حدود ۲۰۰ میلیون دلار دارد.
تمامی معادن طلای اسکاتلند
حتما تا اینجا پذیرفتهاید که بعضی از متملکات ملکه بهقدری عجیب است که گویی از درون یک داستان تخیلی بیرون آمده است. درست مشخص نیست از چه زمانی این قرارداد نوشته شده است، اما بد نیست بدانید که ملکه امتیاز انحصاری فروش ماهی سالمون در اسکاتلند را هم در دست دارد. هرچند بسیاری از این معادن طلا کشف نشدهاند، اما برای این دارایی ملکه ارزشی ۳۰۰ میلیون دلاری در نظر گرفته میشود.
الماس ستاره بزرگ آفریقا
این الماس تراشنخورده ۵۳۰ قیراطی در حدود ۵۱ میلیون دلار میارزد. این سنگ گرانبها در سال ۱۹۱۰ بخشی از عصای پادشاه به حساب میآمد. امروز، اما این الماس شفاف و بینقص روی تاج ملکه خودنمایی میکند.
یک جفت سگ از نژاد دورگیز
در سال ۲۰۱۲ پس از از دست دادن کورگیهای خالص و معروفش، ملکه صاحب یک جفت سگ از نژاد دورگیز شد. این دو سگ با نامهای ولکان و ویلوو هرچند که تنها ۸۰۰ دلار قیمتگذاری میشوند، اما حتما ارزشی بسیار بالاتر برای ملکه دارند.
تمام دلفینهای بریتانیا
در گذشته در بسیاری از قلمروهای پادشاههای مختلف، قوانینی عجیب و خنده دار به نفع پادشاه و خانوادهاش برقرار بود که بیشتر آنها امروز دیگر ارزش قانونی ندارند. در بریتانیا از سال ۱۳۲۴ میلادی و زمان سلطنت شاه ادوارد دوم قراردادی مبنی بر مالکیت پادشاه بر تمام دلفینهای موجود در آبهای بریتانیا نوشته شد و شگفت اینکه این قرارداد هنوز برقرار است. از آنجایی که تعداد این دلفینها مشخص نیست، روی این دارایی ملکه نمیتوان قیمت گذاشت.
هایدپارک در لندن
این پارک بین اهالی لندن و جهانگردها محبوبیت زیادی دارد و این محبوبیت باعث ساخت فیلمهای زیادی در این پارک شده است. در گذشته فیلم "دور دنیا در ۸۰ روز" و از تولیدات سینمایی جدیدتر "جانی اینگلیش" در این ملک ملکه فیلمبرداری شده است. با توجه به قیمت زمین حوالی این پارک و وسعت آن، ارزشی برابر با ۱۹ میلیارد دلار برای این دارایی ملکه در نظر گرفته میشود.
کلکسیونی از اتومبیلها
پیش از به سلطنت رسیدن ملکه الیزابت در دهه ۵۰ میلادی، او سرگرم تعمیر ماشین و رانندگی کامیون برای کمک به ارتش کشورش در جنگ جهانی دوم بود. برخی دلیل علاقه ملکه الیزابت به جمعآوری اتومبیل را همین دوره از زندگیش میدانند. این کلکسیون بیشتر از ۱۰ میلیون دلار میارزد و اتومبیلهایی از برندهای رولزرویس، بنتلی، رنج روور و اِلدابلیوبی داندالت در آن به چشم میخورد.
دو جگوار سیاه
این دو جگوار نادر در سال ۱۹۶۸ از طرف کشور برزیل به ملکه هدیه شدند و در باغوحش لندن نگهداری میشدند. جگوار سیاه از نادرترین گربهسانان دنیا به حساب میآید و تنها ۶۰۰ قلاده از این گربهسان در سراسر دنیا وجود دارد. ملکه این دو جگوار را آیزیتا و مارکز نامگذاری کرد. جالب است بدانید کشور برزیل در آن سال یک تنبل هم به ملکه هدیه کرد که ملکه نام خودش را روی آن گذاشت.
مزارع توربینهای بادی
در سالهای اخیر بریتانیا هم مانند دیگر کشورها به فکر سرمایهگذاری روی انرژیهای تجدیدپذیر افتاد. یکی از جنبههای این سرمایهگذاری، احداث مزارع توربینهای بادی بود. یکی از مکانهای مناسب برای این مزارع، روی پهنههای وسیع آبی است و بنابر امتیاز ملکه، هرچه در این آبها قرار دارد از آن او است. ارزش این مزارع انرژی ۹۰۰ میلیون دلار برآورد میشود و به گفته کارشناسان اقتصادی، این دارایی ملکه برای او هر سال میلیونها دلار درآمد دارد.
۲۰۰ کیف دستی از برند لانر
هرچند که ملکه بریتانیا میتواند هر کیفی در دنیا از برندهایی، چون شنل یا رالف رولن را داشته باشد، اما به نظر میرسد سلیقه او چیز دیگری است. از زمانی که در دهه پنجاه میلادی، الیزابت یک کیف دستی از برند لانر از مادرش کادو گرفت، علاقه ملکه به این برند آغاز شد. از آن زمان تا کنون ملکه الیزابت بیش از ۲۰۰ کیف دستی از این برند جمعآوری کرده است و در دیدارهایی تاریخی مانند دیدار با کلینتون و نیکسون، این کیفهای دستی، بخشی همیشگی از استایل ملکه به حساب میآید. ارزش این کلکسیون از کیفهای دستی در حدود ۵۰۰ هزار دلار تخمین زده میشود.
بهترینهای سینمای انگلیس را اینجا آوردهایم، اگر از کلیشههای سینمای کشورهایی، چون آمریکا خسته شدهاید، این مطلب به کارتان خواهد آمد.
مرد سوم
پیشخدمت
حالا نگاه نکن
رگ یابی
رازها و دروغها
هیچ کسی از جنگ خوشش نمیآید. اما اگر چارهای جز جنگیدن نداشته باشید بهتر است در کوتاهترین زمان به آن پایان دهید. جنگ بسیار سخت است، جنگیدن ناخوشایند و کشته شدن نیز اصلاً جالب نیست. اگر چه جنگهای کوتاه نیز وجود دارند، اما در مقایسه با جنگهای بزرگ و طولانی، کمتر دیده میشوند. اما کوتاه بودن یک جنگ هیچگاه به معنای کم بودن تعداد کشتهها و تلفات کلی نیست.
به همین دلیل نباید جنگهای کوتاه را دارای جنبههای تراژیک کمتری نسبت به پسرعموهای بزرگترشان دانست. گاهی اوقات یک درگیری کوتاه میتواند بسیار خونین باشد. در ادامه این مطلب میخواهیم شما را با برخی از تراژیکترین جنگهای کوتاه جهان آشنا کنیم که برخی از آنها تنها چند روز ادامه داشتند.
فتح نورمنها در سال ۱۰۶۶ تنها ۱۷ روز ادامه یافت
در سال ۱۰۶۶، ویلیام فاتح ارتش نورمنهای خود را برداشته و از راه دریا به بریتانیا آمد. تنها ۱۷ روز پس از رسیدن به خشکی، او توانست شاه هارولد، پادشاه انگلستان را کشته و سلطنت کشور را به دست آورد. اما شکست خوردن سریع ارتش هارولد به دست ویلیام فاتح یک دلیل تراژیک داشت، دلیلی که معمولاً فراموش میشود، زیرا در زمان حمله ویلیام به انگلستان، هارولد تازه از مبارزه طولانی و فرسایشی با برادرش و کشتن او فارغ شده بود و آمادگی یک جنگ دیگر را نداشت.
بر اساس اسناد تاریخی، زمانی که ویلیام به قلمرو انگلستان حمله کرد تنها چند ماه از پادشاه شدن هارولد در کشور میگذشت. بسیاری فکر میکردند که او شایستگی پادشاهی را ندارد، از جمله برادرش، توستیگ. توستیگ در سال ۱۰۶۵ توسط هارولد به دلیل سوء مدیریت در قلمرو نورثامبریا تبعید شده بود. توستیگ، اما از این تبعید به عنوان ابزاری برای گشت و گذار در اروپا و تلاش برای پیدا کردن کسی که برای او و علیه برادرش بجنگد استفاده کرد.
او حتی از ویلیام فاتح خواسته بود که در حمله به انگلستان به او کمک کند، اما ویلیام به علت آماده نبودنش در آن شرایط این درخواست را رد کرده بود. در نهایت توستیگ به همراهی یک پادشاه نروژی به یورک حمله کرد. اما هارولد خیلی سریع نیروهای خود را به شمال کشور گسیل داشته و در نبردی هر دوی آنها را شکست داد. اما این نبرد تاریخی باعث شد که ارتش هارولد به شدت ضعیف و خسته شود و بدون اینکه زمان کافی برای استراحت و بازیابی خود داشته باشند، بار دیگر به سمت جنوب کشور به راه بیفتند تا با مهاجمان نورمن درگیر شوند. این نبرد با برخورد یک تیر به چشم هارولد و لقب فاتح برای ویلیام به پایان رسید.
جنگ بین صربها و بلغارها تنها ۱۴ روز به طول انجامید
در سال ۱۸۷۸، کنگره برلین به خروج امپراطوری عثمانی از بسیاری از نقاط بالکان منتهی شد که مورد موافقت همه طرفین قرار گرفت. دولتهای جدید صربستان و بلغارستان امیدوار بودند که این عقبنشینی ترکها به افزایش قلمرو آنها منتهی شود، اما قدرتهای منطقه با این خواسته آنها مخالفت کردند. اما بلغارستان منطقه روملیای شرقی خود را نیز از دست داده و این منطقه به دولت عثمانی بازگردانده شد. پذیرش این موضوع برای بلغارها سخت بود، اما در سال ۱۸۸۵، بلغاریهای روملیای شرقی شورش کرده و این منطقه را بار دیگر به قلمرو بلغارستان ضمیمه کردند.
این موضوع باعث شد که صربستان احساس کند تنها کشوری است که پس از این فعل و انفعالات عمده هیچ قلمرو جدیدی بدست نیاورده است. از این رو میلان اوبرنوویچ چهارم، پادشاه صربستان، به این باور رسید که بلغارستان باید بخشی از روملیای شرقی را به این کشور واگذار کند و وقتی که با مخالفت بلغارها روبرو شد به آنها اعلان جنگ داد. از آنجایی که صربستان ارتش بهتری داشته و کشور مهمتر و قدرتمندتری بود، باور همگی این بود که نیروهای وی بلغارها را شکست خواهند داد. اما در عمل اینطور نبود و بلغارها با شکست دادن نیروهای صرب در اسلیونیتسا در روز چهارم شروع جنگ، همه چیز را به نفع خود تغییر داده و به صربستان حمله کردند.
جنگ ده روز بعد به پایان رسید وقتی که غول امپراطوری اتریش-مجارستان از خواب بیدار شده و بلغارها را از حیات خلوت خود بیرون کرد. در جریان تنها ۱۴ روز نبرد بیش از ۶۸۰۰ سرباز صرب و ۲۳۰۰ بلغاری کشته شدند. اما این پایان تلفات این جنگ برای صربها نبود، زیرا شکست در این نبرد باعث شد که شاه میلان برکنار شده و پسر نوجوان ستمگرش جایگزین او شود.
جنگ هند و پاکستان در سال ۱۹۷۱ تنها ۱۳ روز طول کشید
کمتر از دو هفته. این مدت زمانی است که هند لازم داشت تا نیروهای هوایی پاکستان را در سال ۱۹۷۱ نابود کرده، شرق کشور را به محاصره درآورده و اسلام آباد را وادار به تسلیم بیش از ۱۵۰هزار کیلومتر مربع از قلمرو خود به نیروهای شورشی سازد. بسیاری از ما دو هفته را به کار کردن و تماشای سریال بدون این که دستاورد خاصی داشته باشیم میگذرانیم، اما هند در همین مدت کوتاه کشور بنگلادش را شکل داد.
علت شروع جنگ در ظاهر بمبارانهایی بود که نیروهای پاکستانی در ۳ دسامبر آن سال بر فراز پایگاههای هوایی هند انجام دادند، اما این درگیری ۱۳ روزه ریشههای بسیار تاریکتری داشت. از مارس ۱۹۷۱، دولت مرکزی پاکستان با جداییطلبان بخش شرقی کشور که امروزه بنگلادش نام دارد درگیر بود. تنها بعد از اینکه دولت پاکستان در این منطقه مرتکب نسلکشی شد دولت هند فشار روی خود برای مداخله را احساس کرد.
نسلکشی در بنگلادش یکی از بدترین کشتارها پس از جنگ جهانی دوم بود که در آن سربازان پاکستانی جنایات جنگی متعددی را علیه جمعیت شرق کشور مرتکب شدند که به مرگ ۵۰۰هزار تا ۳میلیون نفر از ساکنان این منطقه منتهی گردید که بسیار بیشتر از تلفات نسلکشی مشهورتر کامبوجیها بود. بیش از ۲۰۰هزار زن به صورت سیستماتیک مورد تجاوز و بهرهکشی جنسی قرار گرفته و این موضوع در نهایت با بمباران اشتباهی پایگاههای هوایی هند به پایان رسید که جنگ ۱۳ روزه سرنوشتسازی را در پی داشت.
جنگ سگ ولگرد تنها ۱۱ روز ادامه داشت
بیشتر شبیه بخشی جذاب از یک کتاب کودکان است، اما جنگ سگ فراری یا سگ ولگرد هر چیزی بود به غیر از شیرین و جذاب. در سال ۱۹۲۵، تنش بین دو کشور در بالاترین حد ممکن خود قرار داشت و در این شرایط یک سرباز جوان یونانی در تعقیب سگی ولگرد بود که در حین این تعقیب و گریز چند متری وارد خاک بلغارستان شد. در نتیجه سربازان بلغاری آتش گشوده و سرباز بیچاره یونانی کشته شد.
وقتی که فرمانده نیروهای مرزی یونان با پرچم سفید به کنار مرز بلغارستان آمده تا در مورد این مسئله گفتگو کند، سربازان بلغار او را نیز به قتل رساندند؛ و به این ترتیب بود که یک جنگ کوتاه آغاز شد که در جریان آن نیروهای یونانی برخی از مناطق مرزی بلغارستان را اشغال کرده و حدود ۵۰ غیرنظامی را کشتند. به دنبال جنگ جهانی اول، که در آن یونان و بلغارستان در جبهههای مخالف حضور داشتند، روابط بین دو کشور در بدترین شرایط ممکن قرار داشت.
تندروهای بلغاری حملات متعددی به یونان داشته و در سال ۱۹۲۳، وقتی که الکساندر استامبیولیسکی، نخست وزیر بلغارستان، سعی در بهبود روابط با آتن را داشت، همان تندروها او را ربوده، شکنجه کرده و به قتل رساندند. از این رو جای تعجب نداشت که سربازان بلغاری آماده شلیک به هر یونانی بودند که به هر دلیل از مرزشان عبور میکرد.
اشغال مناطق مرزی بلغارستان توسط نیروهای یونانی زمانی به پایان رسید که لیگ ملتها (نمونه اولیه و قدیمیتر سازمان ملل با تعداد کشور کمتر و نفوذ اندک) دخالت کرده و آتن را وادار کرد که نیروهایش را به پشت خط مرزی خود برگرداند. نتیجه نهایی این درگیری ۱۱ روزه کشته شدن دو سرباز و ۵۰ غیرنظامی بود و معلوم نیست که چه بر سر سگ ولگرد آمد.
جنگ ۱۰ روزه یوگسلاوی خیلی کوتاه بود
فروپاشی یوگسلاوی در دهه ۱۹۹۰ یک فروپاشی غیرمعمول بود. بعد از دههها حکومت کمونیستها، دولت یوگسلاوی برای انتخابات آزاد آماده میشد که با بازگشت دولتهای ملیگرای درد کشیده در اغلب جمهوریهای خود (اسلوونی، کرواسی، صربستان، بوسنی و هرزگوین، مقدونیه و مونته نگرو) همراه بود. این همه ملیگرا در ادامه همان کاری را کردند که اغلب ملیگراها انجام داده و در نهایت چیزی جز پشیمانی عایدشان نشد.
در سال ۱۹۹۱ تقریباً تمام این جمهوریها در آستانه جدا شدن قرار داشتند و تنها سوال این بود که کدام یک اول این کار را خواهد کرد. در نهایت اسلوونی و کرواسی به یکدیگر پیوسته و در ۲۵ ژوئن ۱۹۹۱ به صورت یک جانبه از یوگسلاوی جدا شدند. اگر چه جدایی کرواسی باعث وقوع درگیری شد که تا سال ۱۹۹۵ ادامه داشت، اما جنگ اسلوونی تنها در ۱۰ روز به نتیجه رسید. پس از اعلام جدایی اسلوونی از یوگسلاوی، صربستان به این کشور حمله کرد. در ۷ جولای، با کمتر از ۱۰۰ کشته، اسلوونی و یوگسلاوی قرارداد صلح امضا کردند.
یکی از دلایل کوتاه شدن جنگ این بود که مردم محلی اسلوونیایی گروههای شبه نظامی تشکیل داده و به مقر نیروهای یوگسلاوی حمله میکردند. اما دلایل تاریک دیگری نیز وجود داشت. در حالی که اسلوونی سهم قابل توجهی در تولید ناخالص داخلی یوگسلاوی داشت، کرواسی با سواحل طولانیاش لقمه چربتری بود. آزاد کردن نیروهایشان از جنگ با اسلوونی بدین معنا بود که صربها نیروی نظامی بیشتری برای نبرد با کرواسی و بعدها بوسنی داشتند. دو جنگ بعدی به ترتیب به مرگ ۲۰هزار و ۱۰۰هزار نفر انجامید.
جنگ چک و لهستان بعد از ۷ روز به پایان رسید
در پایان جنگ جهانی اول، امپراطوریهای زیادی از هم پاشیده و به بخشهای کوچک بسیاری با مرزهای پرتنش تقسیم شدند. تعدادی از این قطعههای کوچک خیلی تروتمیز جدا شده و کشورهایی کوچک و بدون مشکل را تشکیل دادند. برخی دیگر دارای مرزها و حواشی دندانهدار زیادی بودند که در آنها آغاز و پایان یک ملیت واضح نبود. یکی از این مناطق مبهم منطقه سیلسیا بود، منطقهای بلند غنی از زغال سنگ در مرز بین لهستان و چکسلواکی.
در اوایل سال ۱۹۱۹، هر دو کشور دست از تلاشهای سیاسی برای رفع این مشکل برداشته و با ادعای مالکیت بر این منطقه وارد جنگ با یکدیگر شدند. وقتی که لهستان و چکسلواکی از خاکسترهای جنگ جهانی اول برخاستند، یک توافق مقدماتی امضا کرده و بر اساس آن منطقه سیلسیا و منابع قابل توجه زغال سنگ آن را بین خود تقسیم نمودند، اما از آنجایی که مذاکرات توسط رهبران محلی هدایت میشد دولت پراگ ادعا کرد که این رهبران بیشتر متمایل به خواستهای پراگ بوده و نمایندگی آنها برای مذاکرات را نپذیرفت.
وقتی که ورشو شروع به بهرهبرداری از منطقه سیلسیا به نحوی کرد که انگار مالکیت تمام آن را در دست داشت، پراگ به این منطقه لشکرکشی کرد. جنگ مرزی بین دو طرف تنها یک هفته به طول انجامید و چکسلواکی اعلام پیروزی کرد. اما این پیروزی در نهایت و در درازمدت به ضرر آنها تمام شد. برای دهههای متوالی، لهستان و چکسلواکی از اعتماد به یکدیگر امتناع میکردند و این موضوع به مشکلی مهم در دهه ۱۹۳۰ برای دو کشور تبدیل شد زمانی که هیتلر به فکر تسخیر کشورهای شرق اروپا افتاد. به دلیل بیاعتمادی بینشان، پراگ و ورشو نتوانستند جبهه مشترکی علیه برلین تشکیل دهند و بدین ترتیب نیروهای آلمان نازی موفق شدند براحتی و به صورت جداگانه هر دو کشور را تسخیر کنند.
کشمکش کوچک شش روزهای که برای همیشه خاورمیانه را تغییر داد
جنگ شش روزه یکی از مهمترین جنگهای کوتاه تاریخ است. بسیاری از ما واقعیات عمده این جنگ را میدانیم، اینکه چگونه سوریه، مصر و اردن در سال ۱۹۶۷ به رژیم اشغالگر قدس اعلان جنگ دادند و بعد از مدت کوتاهی وحشتزده نظارهگر در هم شکستن نیروهایشان توسط ارتش رژیم اشغالی و از دست دادن بخشهایی از قلمروشان شدند. این شکست به سقوط ملیگرایی پان عربیسم و ظهور اسلام سیاسی منتهی شد. اما شاید اطلاعات زیادی در مورد چگونگی رخداد این جنگ سریع، اما خونین نداشته باشید.
به جای تل آویو یا قاهره، منشأ این جنگ را باید در مسکو جستجو کرد. در آن دوران مصر و سوریه از مشتریان و نزدیکان اتحاد جماهیر شوروی بودند که یکی از دو ابرقدرت اصلی جهان بود. اگر چه این کشورهای عربی نفرتی ذاتی از رژیم صهیونیستی داشتند جنگ بین دو طرف اجتناب ناپذیر نبود و این موضوع در ۱۳ می ۱۹۶۷ تغییر کرد. در این روز، شوروی اخطاری جدی برای قاهره فرستاد مبنی بر اینکه رژیم صهیونیستی در آستانه حمله به این کشور قرار دارد. در حالی که این موضوع صحت نداشت، اما همان تاثیری را گذاشت که شوروی میخواست.
هشدار شوروی یک دومینو را آغاز کرده و سه هفته بعد منطقه وارد جنگی تمام عیار شد. اما چرا شوروی میخواست در خاورمیانه جنگ رخ دهد؟ بر اساس منابع اطلاعاتی سازمان سیا در مسکو، نظر کارشناسان سیاسی و نظامی شوروی این بود که ایالات متحده برای کمک به رژیم صهیونیستی وارد این نبرد خواهد شد و بدین ترتیب علاوه بر ویتنام، ایالات متحده در باتلاق جنگی دیگری فرو میرفت. چیزی که هیچ کسی، از آمریکاییهای گرفته تا روسها و مصریها فکرش را نمیکردند برنده شدن رژیم صهیونیستی در مدت زمان کوتاهی بود. شوروی هیچ وقت مشتریان و متحدان خود را به این سرعت و به این شکل به یک عملیات خودکشی نفرستاده بود.
جنگ روسیه و گرجستان در عرض ۵ روز به اتمام رسید
در اواسط دهه ۲۰۰۰، فاکتورهای متعددی در قفقاز دست به دست هم داد که به یک جنگ خونین منتهی گردید. در سال ۲۰۰۴، در گرجستان که از کشورهای عضو اتحاد جماهیر شوروی بود یک رییس جمهور غربگرا به قدرت رسید که روسیه را به خاطر کاهش نفوذ خود در این کشور نگران ساخت. همزمان، ناآرامیهایی در منطقه جداییطلب اوستیای جنوبی در گرجستان آغاز شد که بر وخامت اوضاع افزود.
وقتی که مسکو شروع به حمایت از این جداییطلبان کرد، رییس جمهور گرجستان با دستگیری ۴ افسر روسی، ولادیمیر پوتین را عصبانی کرد. در سال ۲۰۰۸ تنشهای بین دو کشور به مرز بحرانی رسید و بدین ترتیب بود که کرملین به این نتیجه رسید که باید واکنش شدیدی نشان دهد. از این رو در توافقی مخفیانه با اوستیای جنوبی، مقامات کرملین از آنها خواستند که گرجستان را تحریک کنند؛ و در ۸ آگوست، گرجستان آنقدر تحریک شده بود که نیروهای نظامی خود را وارد اوستیای جنوبی کرد. به محض اینکه اولین گلوله خمپاره به خاک اوستیای جنوبی برخورد کرد، ارتش روسیه حمله کرد.
در عرض تنها ۵ روز، نیروهای پوتین قلمرو گرجستان را در نوردیده و به ۴۸ کیلومتری پایتخت گرجستان رسیدند. زمانی که آتشبس برقرار شد ۸۵۰ نفر از طرفین کشته شده بودند. بدترین بخش این جنگ کوتاه این بود که کشورهای غربی هیچ واکنشی نشان نداده و به گرجستان کمک نکردند. به همین دلیل پوتین حس میکرد که هر کاری که دلش میخواهد میتواند بکند. شش سال بعد وقتی که مردم اوکراین رییس جمهوری طرفدار غرب و ضد مسکو انتخاب کردند تنها بعد از ۵ روز به این کشور حمله کرد. از سال ۲۰۱۴، در درگیری بین نیروهای اوکراینی و شورشیان مورد حمایت مسکو در منطقه دانباس بیش از ۱۳هزار نفر جان خود را از دست دادهاند.
جنگی که ۴ روز به طول انجامید، اما بسیار ویرانگر بود
دانههای جنگ ۴ روزه از سالها قبل کاشته شده بودند، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی آهی کشیده و فروپاشید. در قفقاز، فروپاشی این اتحاد بزرگ به تشکیل شدن سه کشور منتهی شد: گرجستان، آذربایجان و ارمنستان. شوربختانه هیچکدام از این سه کشور، مرزهایی که یک شبه ایجاد شده بودند را واقعی ندیده و قبول نداشتند. در منطقه ناگورنو-قره باغ، ارمنیان محلی بر این باور بودند که باید جزئی از ارمنستان باشند و نه آذربایجان. ارمنستان نیز با این موضوع موافق بود و دو کشور برای حل این مشکل به یکدیگر اعلان جنگ دادند.
از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۴، درگیریهای مداوم در این منطقه رخ میداد. در نهایت طرفین بر سر آتشبس توافق کرده، اما هیچ قرارداد صلحی بین آنها امضا نشد. ناگورنو-قره باغ همچنان جزئی از قلمرو آذربایجان باقی ماند، اما کنترل آن بدست ارمنستان است، در حالی که هیچ کس راضی نیست و دو طرف از یکدیگر متنفرند. این موضوع به درگیریهای کوچک مرزی برای سالها شد. سپس در ۲ آوریل ۲۰۱۶، یکی از این درگیریها کمی بزرگتر از معمول شده و گروهی از سربازان آذربایجانی بخشی از قلمرو ناگورنو-قره باغ را به تصرف خود درآوردند و ارمنستان با اعلان جنگ به این تجاوز پاسخ داد.
نتیجه این درگیری بسیار ناامید کننده و بیفایده بود و تنها با کشته شدن ۲۰۰ نفر به پایان رسید. تنها مدت کوتاهی بعد از شروع تیراندازیها، مسکو دخالت کرده و بعد از کوبیدن سرهای طرفین به یکدیگر، از آنها خواست که یا همین حالا قرارداد صلح امضا کرده یا به دنبالهای برای جنگ روسیه و گرجستان تبدیل شوند. هنوز هم منطقه ناگورنو- قره باغ یک منطقه پرتنش بوده و در آن درگیریهای کوچک بین دو طرف وجود دارد.
جنگ فوتبالی که ۱۰۰ ساعت به طول انجامید
جنگ فوتبالی به عنوان یکی از احمقانهترین جنگهای تاریخ شناخته میشود و طرفین بر سر یک مسابقه فوتبال به جنگ یکدیگر رفتند. البته موضوع به این سادگیها نبود و اگر چه فوتبال ماشه این جنگ را کشید، اما روابط بین السالوادور و هندوراس آنچنان تیره بود که وقوع جنگ بین دو کشور اجتناب ناپذیر بود. در سال ۱۹۶۹ در دو کشور گروه کوچکی از مالکان زمین ثروتمند وجود داشتند و باقی جمعیت کشور عمدتاً فقیر بودند. در السالوادور کوچک مشکل نبود زمین کشاورزی آنقدر حاد بود که کشاورزان برای یافتن کار به هندوراس بزرگتر میرفتند.
اما هندوراس هم همان مشکل مالکان زمین اندک و عمده مردم بیزمین و گرسنه را داشت، از این رو ورود کشاورزان السالوادوری بیش از پیش شرایط را برای همتایان هندوراسی آنها سخت میکرد. به جای ایجاد اصلاحات در سیاستهای زمینداری، مالکان زمین دو کشور گناه را به گردن مهاجران السالوادوری و ضدمهاجران هندوراسی انداختند. با تحریک رسانهها، شهروندان دو کشور به زودی به چشم هیولا به کیدگیر نگاه کرده که کارهای یکدیگر را ربوده یا سعی در گرسنگی دادن دیگری با بیکار نگه داشتنش دارند.
در این فضای مسموم، السالوادر در مسابقات مقدماتی فوتبال جام جهانی توانست هندوراس را شکست دهد. رویای هندوراسیها برای حضور در جام جهانی از بین رفته و طرفداران این تیم دست به شورش زدند. در حدود ۱۲هزار السالوادوری از هندوراس گریخته و چنان خشم و تنفری همراه خود به کشورشان آوردند که دولت السالوادور چارهای بجز اعلان جنگ به همسایه نداشت. صحبت در مورد رقابت در دنیای ورزش بسیار پیش رفته و به مرحله خطرناکی رسیده بود. پیش از آنکه همسایگان بتوانند بین دو کشور آتشبس برقرار کنند هزاران نفر از دو طرف کشته شدند.
جنگ انگلیس و زنگبار کوتاهترین جنگ تاریخ بشر است
و اینجاست که به کوتاهترین جنگ به ثبت رسیده تاریخ میرسیم. در آگوست ۱۸۹۶، امپراطوری بریتانیا سعی کرد یک حاکم دست نشانده خود را در زنگبار به قدرت برساند. سلطان مشروع زنگبار، شاهزاده خالد، از دخالت این استعمارگران برآشفته، در قصرش سنگربندی کرده و آماده جنگ شد. از شانس بد او، از قبل ۵ کشتی جنگی نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا در بندر لنگر انداخته بودند. ساعت ۹ صبح بود که نیروهای بریتانیایی از خالد خواستند یا تسلیم شود یا بریتانیا به او اعلان جنگ خواهد داد.
خالد فکر میکرد که بریتانیاییهای بلوف میزنند، اما اینطور نبود. ساعت ۹ صبح نیروی دریایی شروع به توپ باران کردن قصر شاهزاده خالد کرد. در عرض کمتر از ۴۰ دقیقه بیش از ۵۰۰ نفر کشته شدند، خالد تسلیم شده و از ترس جانش به سفارت آلمان پناهنده شد. جنگ بریتانیا و زنگبار نیز به اتمام رسید. خالد از حامیان بردهداری بوده و دولت بریتانیا در سال ۱۸۹۶ تصمیم گرفت که بردهداری را ملغی کند. چند ساعت بعد از این ماجرا، بریتانیاییهای سلطان مورد نظر خود را در زنگبار به قدرت رسانده و به طور دائمی بردهداری در زنگباری که تا آن زمان یکی از نقاط اصلی و کلیدی خرید و فروش برده بود را ممنوع کردند.
منبع: grunge
هر ساله، MasterCard بر اساس تحقیقات شخص ثالث، تجزیه و تحلیل اختصاصی و دادههای عمومی از بین ۲۰۰ شهر جهان، محبوبترین کلانشهرهای جهان برای بازدید و گردشگری را معرفی میکند. در این مطلب محبوبترین شهرهای جهان در سال ۲۰۱۹ را به شما معرفی میکنیم.
۱۰. آنتالیا، ترکیه ۱۲.۴۱ میلیون بازدید کننده خارجی در طول سال ۲۰۱۹ داشته است. قایقهای تفریحی گردشگری فراوانی در بندر مرکزی این شهر قدیمی دیده میشوند.
۹. در سال ۲۰۱۹، توکیو، ژاپن ۱۲.۹۳ میلیون بازدید کننده داشته است. در تصویر زیر گردشگران چینی جلوی کاخ شاهنشاهی عکس میگیرند.
۸. استانبول، ترکیه ۱۳.۴۰ میلیون بازدید کننده داشته است. تصویر زیر گردشگران را در حال بازدید از مسجد «سلطان الهمت» دوران عثمانی که به نام «مسجد آبی» نیز معروف است نشان میدهد.
۷. شهر نیویورک، ایالات متحده ۱۳.۶۰ میلیون بازدید کننده خارجی داشته است. در تصویر زیر توریستهای ژاپنی جلوی مجسمه آزادی ژست میگیرند.
۶. کوالالامپور، مالزی ۱۳.۷۹ میلیون بازدیدکننده در سال ۲۰۱۹ داشته است. در تصویر زیر گردشگران در مقابل برجهای دیدنی «پتروناس» مالزی سلفی میگیرند.
۵. در سال ۲۰۱۹، سنگاپور میزبان ۱۴.۶۷ میلیون گردشگر خارجی بوده است. در عکس زیر گردشگران از «پارک مرلیون» دیدن میکنند.
۴. در این سال دبی، امارات متحده عربی ۱۵.۹۳ میلیون بازدید کننده خارجی داشته است. گردشگران با شترها در ساحل «جمیرا» عکس یادگاری میگیرند.
۳. لندن، انگلیس میزبان ۱۹.۰۹ میلیون بازدید کننده خارجی در سال ۲۰۱۹ بوده است. گردشگران با تلفنهای همراه خود در پل «وست مینستر» عکس میگیرند.
۲. پاریس، فرانسه ۱۹.۱۰ میلیون بازدید کننده خارجی داشته است. گردشگران در حال قدم زدن در کنار هرم لوور در خارج از موزه لوور.
۱. بانکوک، تایلند ۲۲.۷۸ میلیون بازدید کننده خارجی را درسال ۲۰۱۹ به خود جذب کرده است. بانکوک، پایتخت تایلند در این سال توانست از پاریس و لندن پیشی بگیرد و به عنوان محبوبترین شهر جهان برای گردشگران معرفی شود. بانکوک برای چهارمین سال پیاپی است که به این عنوان دست مییابد.
منبع: News۱۸
پس از غیبت یا سفری طولانی هیچچیز بهتر از خوابیدن در تخت خود آدم نیست. جایی که میخوابیم، کتاب میخوانیم و رابطه عاشقانه را تجربه میکنیم و اولین چیزی که وقتی عاقل و بالغ شدیم و به خانه خودمان رفتیم، میخریم.تختخواب از کجا آمده است؟ این وسیلهٔ روزمره چه جنبههایی از شخصیت ما را نشان میدهد؟کتی برند با پروفسور راسل فوستر، متخصص خواب و روانشناس، گریگ جنر، مورخ و کارشناس تاریخ معاصر پروفسور ساشا هندلی درباره تأثیر تختخواب بر شکلگیری رفتارهای ما در زمینه خواب و رابطه جنسی و موقعیت اجتماعیمان حرف میزنند.
۱. تشک تاریخ ۷۷هزار ساله دارد
اولین نشانه از وجود تشک به دوران پارینهسنگی یعنی حدود ۷۷هزار سال پیش بازمیگردد. در غارهایی در جنوب آفریقا انسانها روی تشکهای دستباف میخوابیدند. غارها چندان راحت نبودند علاوه بر آن کمی فاصله از زمین باعث میشد از حشرات و جانوران خزنده در امان بمانند، چون غذای خود را هم در همان مکان میخوردند، تشک پس از مدتی چرب میشد و در این وضعیت از آن برای آتش افروختن استفاده میکردند.
۲. اولین تختخواب، پشتهای سنگ روی هم
انباشته بود
در چتلهویوک واقع در ترکیه، اولین شهر تاریخ بشر که به دوران نوسنگی بازمیگردد (حدود ۱۰هزار سال پیش)، انسانها سکوهایی درست کرده بودند و روی آنها میخوابیدند. در سکونتگاه پیشا تاریخی سِکارابِرای در جزایر اورکنی اسکاتلند که حدود ۶هزار سال قدمت دارد، ساکنان آن با روی هم قرار دادن تخته سنگها و خوابیدن روی آنها تخت درست کرده بودند (درست مثل فلینستونها در کارتون عصر حجر). این سکوها را میتوان اولین تختخواب بشر به شمار آورد.
۳. تختخوابهای مصری پایههای
کندهکاریشده داشتند و شیبدار بودند
مصریان ثروتمند، تختهای پایهدار داشتند که پایههای زیبایی به شکل پای جانوران در هر چهار طرف کندهکاری شده بودند. برخلاف تختخوابهای امروزی این تختها صاف نبودند بلکه یا در وسط آنها برآمدگی بود یا کمی به سمت پایین شیب داشتند به نحوی که پاها پایینتر از سر قرار بگیرند. از این رو بیشتر آنها جای پایی پایین تخت داشتند تا از تخت سُر نخورند.
۴. در شرق، تخت بلندتر به معنای موقعیت
بالاتر نبود
در غرب، بالاتر از سطح زمین قرار گرفتن به معنای موقعیت اجتماعی بالاتر بوده است اما در بسیاری از نقاط جهان چنین نبوده. در ژاپن، تشکهای سنتی تاتامی روی زمین قرار میگیرد. در بخشهایی از قزاقستان، هنوز خوابیدن روی زمین مرسوم است و بر تشکهایی که به راحتی لوله میشوند، میخوابند. این مردم کوچنشین هستند و باید بتوانند چادرها و تختخوابهای خود را حمل کنند.
۵. رومیها و یونانیها غذای خود را در
تختخواب میخوردند
تختخواب رومیها و یونانیها چندمنظوره بود: در آن میخوابیدند و همچنین غذا میخوردند. به پهلو دراز میکشیدند و دست دراز میکردند و هرچه دوست داشتند از روی میز برمیداشتند. ( واژه به پهلو دراز کشیدن در انگلیسی از واژه تختخواب در زبان یونانی آمده است). پس اگر این بار کاسه غلات صبحانهتان را توی تخت بردید، احساس گناه نکنید، شما دارید پا جای پای اشراف رومی میگذارید.
۶. در تختخوابهای باشکوه قرونوسطی
یک تیمفوتبال جا میشد
در اروپای قرون وسطی، بیشتر فقرا بر بستری از کاه و علف میخوابیدند اما ثروتمندان و اغنیا چیزی ساخته بودند که به آن «تختخواب عظیم» میگفتند. این تختخوابها به طور عجیب و غریبی بزرگ بودند و یکی از معروفترین آنها متعلق به اواخر عصر الیزابت بود. این تختها به قدری عظیم بودند که یک تیم فوتبال هم روی آن جا میشدند. این تختها طوری ساخته شده بودند که بتوان آنها را برچید و دوباره سوار کرد، به این ترتیب اغنیا میتوانستند وقتی به کشور یا قصر دیگری سفر میکردند، آن را با خود ببرند.
۷. اصطلاح «خوب بخوابی» در انگلیسی، به
محکم بودن و چگونگی ساخت تختخوابها
مربوط است
اولین تختخوابهای امروزی، پایهها و قاب چوبی داشتند اما وسط آنها توری از طناب یا الیاف طبیعی بود. این طنابها پس از مدتی کش میآمدند و تخت گود میشد و باید محکم میشدند. از همین جا اصطلاح «sleep tight» در انگلیسی به وجود آمد.
۸. تختهای چهارستونه و پردهدار راهی برای
نمایش موقعیت اجتماعی بودند
در قرن چهاردهم و پانزدهم شاهد ظهور و رواج و محبوبیت تختهای پردهدار هستیم. آنها سقف سایهبانمانندی داشتند که طاقنما نامیده میشد و پردههایی کلفت و تعداد زیادی کوسن آنها را بیشتر شبیه صحنههای کوچک تئاتر میکرد. این تختخوابهای زیبا وسیلهای برای نمایش موقعیت اجتماعی افراد بودند، شاید حداقل به این دلیل که فرد ناچار بود مقدار زیادی پارچههای بسیار گرانقیمت برای داشتن چنین تختخوابی استفاده کند.
۹. تختخواب مرکز زندگی سیاسی بود
ابتدای دوران مدرن اروپا برای تختهای سلطنتیاش شهرت دارد. دو پادشاه که نقش برجستهای در رواج این فرهنگ در دربارها داشتند یکی لویی چهاردهم پادشاه فرانسه بود و دیگری چارلز دوم پادشاه انگلستان.
برای آنها تختخواب مرکز زندگی سیاسی بود. فرهنگ سیاسی دوران باروک در بطن خود این باور را داشت که قدرت هر کشور در وجود فیزیکی پادشاه و ملکه قرار دارد. پس هرچه قدر فردی به پادشاه و روابط خصوصی روزانه آنها نزدیکتر میشد، بیشتر به آنها نزدیک میبود.
تختخواب صحنهای بود که بر آن و در اطراف آن آداب بسیاری برگزار میشد تا نشان دهد پادشاه کدام درباریان را بیشتر دوست دارد و میپسندد. در کاخ ورسای، درباریان دعوت میشدند تا از خواب بیدار شدن پادشاه را تماشا کنند.
۱۰. در قدیم بالای تخت نوزادان برای دفع شر
شیطان، چاقو آویزان میکردند
مسیحیان باور داشتند که در هنگام خواب در برابر حمله نیروهای فوقطبیعی آسیبپذیرترند، بخصوص نیروهای شیطانی در هنگام تاریکی به اوج قدرت خود میرسند. در انجیل مثالهای بسیاری از افرادی نقل شده است که شبهنگام و در خواب کشته شدهاند. به همین دلیل آداب فراوانی برای به بستر رفتن و خوابیدن به وجود آمده است.
علاوه بر دعاخواندن پیش از خواب که بسیار مرسوم است، افراد طلسمها و حلقههایی که از مرجان ساخته شده بود و اعتقاد بر این بود که حافظ جان آدمی است، با خود به بستر میبردند. بعضی هم دندان گرگ به گردن خود میآویختند و (با وجود خطر آشکار و بدیهی آن) چاقوهای فلزی بالای تخت نوزاد آویزان میکردند و فکر میکردند که فلز و آهن جلوی حملههای نیروهای فوقطبیعی را میگیرد.
۱۱. ما عادت داشتیم روی شش لایه تشک
بخوابیم
در طول تاریخ، اعضای خانواده همه با هم در یک تختخواب میخوابیدند. در ابتدای دوران مدرن اروپا، خانوادهها مقادیر هنگفت و باورنکردنی زمان و پول صرف تختخواب میکردند.
بنا بر میزان اهمیت فرد، بین یک تا شش تشک بر روی یکدیگر قرار داده میشد و به طور معمول تختخواب و ملافهها و ملزومات آن حدود یک سوم از داراییهای فرد را دربرمیگرفت. شکسپیر در وصیتنامهاش بهترین تختخواب خود را به همسرش بخشید.
۱۲. ویکتوریاییها تختخوابهای فلزی را
برای مقابله با بیماریها رواج دادند
تقریباً تمام تختخوابها تا قرن نوزدهم از چوب ساخته میشد. حدود سال ۱۸۶۰، مردم از میکروبها آگاه شدند و قابهای چوبی تختها (که میتوانست محل زندگی حشرات و شپش باشد) جای خود را به قابهای فلزی داد. تختخوابهای فلزی آسانتر تمیز میشدند و در نتیجه بهداشتیتر بودند. در طراحی تشکها هم تغییراتی ایجاد شد و تشکهای فنری پا به عرصه وجود گذاشت.
۱۳. ویکتوریاییها اتاق خواب کودک را ابداع
کردند
در طول تاریخ، اعضای خانواده همه با هم در یک تختخواب میخوابیدند تا اینکه ویکتوریاییها این فکر را به سر مردم انداختند که باید هر کدام جداگانه بخوابند. کارشناسان بهداشت دوران ویکتوریا نوشتند که فرزندان باید جدا از والدین خود بخوابند تا بزرگسالان نیرو و انرژی جوانی و شادابی کودکان را در طول شب از آنها نگیرند.
منبع: bbc